جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ 19 April 2024
شنبه ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۲
کد خبر: ۵۹۵۱۸

نامه مادر ویدا ربانی به رئیس قوه قضاییه

نامه مادر ویدا ربانی به رئیس قوه قضاییه
مادر ویدا ربانی روزنامه‌نگار زندانی در نامه‌ای به رییس قوه قضائیه نسبت به احکام صادره برای این روزنامه‌نگار و فعال سیاسی انتقاداتی را مطرح کرده است.

مادر ویدا ربانی روزنامه نگار و  از بازداشتی های حوادث اخیر، برای حجت الاسلام و المسلمین غلامحسین محسنی اژه ای نامه ای نوشته است. متن کامل این نامه در ادامه آمده است. با این توضیح که رسانه دیدار بنا بر وظیفه حرفه‌ای و بدون رد یا تایید تمام موارد مطرح شده در این نامه به انتشار آن مبادرت نموده است. 

جناب آقای اژه ای
ریاست محترم قوه قضائیه
با سلام و احترام
من مادری از مادران ایران و مادر وحیده (ویدا) ربانی از بی‌عدالتی‌هایی که به دخترم طی دو پرونده قضایی در یک سال گذشته رفته است، قلبم به درد و فریادم به آسمان برآمده است.

جناب آقای اژه ای
کاش مجالی برای عدالت درباره دخترم وجود داشته باشد تا بپرسم چه شده و چرا او که یک روزنامه نگار و دانش آموخته علوم سیاسی است، طی مدت یک سال و در دو پرونده در دادگاه انقلاب به ۱۱ سال حبس تعزیری قابل اجرا محکوم می شود؟ در پرونده نخست در خرداد ماه ۱۴۰۱ دخترم با حکم ۳ سال حبس تعزیری و ۲ سال حبس تعلیقی مواجه شد. آنچه این رای را ناعادلانه و تحمل آن را طاقت فرسا می کرد آن بود که از جمله مستندات دادگاه برای صدور این حکم، انتشار شعری است که بوسه را به نماز تشبیه می کند و گوید «تو مومن هستی و نمازت بوسه¬هایت هست»! این شعر شاعر افغانستانی، در کمال شگفتی از سوی قاضی توهین به مقدسات تلقی می‌شود، و ۳ سال حبس تعزیری و ۲ سال حبس تعلیقی را برای دخترم رقم می زند.

من به عنوان یک مادر که دخترش در بند است کجا فریاد برآورم که تشبیه بوسه به نماز چرا و چگونه توهین به مقدسات است؟! و توهین به کدام مقدسات ماست؟! با این برداشت، گنجینه شعر و ادبیات فارسی را چگونه ارزیابی باید کرد؟ آیا سراسر توهین به مقدسات هستند؟! آنجا که حافظ می گوید:

«در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد/حالتی رفت که محراب به فریاد آمد»

این نمونه ها در ادبیات فارسی فراوانند، در انتشارات رسمی کشور چاپ می شوند، در مدارس آموزش داده می شود، مسئولین در سخنرانی¬ها و مردم در روزمره شان آن را به کار می بندند. آیا همه ما مجرم به توهین به مقدسات بوده و هستیم؟!

در یک قضاوت منصفانه چرا چنین شعری مصداق مجرمانه برای اتهام توهین به مقدسات محسوب می شود؟! و چرا دخترم باید ۵ سال (۲+۳ سال) از بهترین سال های زندگی اش را برای این تنگ نظری در زندان سپری کند؛ و آیا این حکم، محصول یک تفسیر تنگ نظرانه قاضی است و یا برخوردی سلیقه ای او با دخترم؟!

از زمان صدور این رای تنها امید و دلخوشی ام آن بود که این بی عدالتی اجرایی نخواهد شد و ویدا به زندان نخواهد رفت؛ و البته چه امید عبثی در خیال مادرانه ام پرورانده بودم.

در حالی که پرونده ویدا به شعبه اجرای احکام رفته و او آماده اجرای حکمش بود، در اول مهرماه ۱۴۰۱ وقتی که تنها ۴ روز از اعتراضات گذشته بود در منزل شخصی خود توسط وزارت اطلاعات به همراه همسرش، که تازه زندگی مشترک شان را آغاز کرده بودند بازداشت می شوند؛ و این اتفاق آغاز مسیری دوباره بود که طی آن دخترم در معرض بی عدالتی های بزرگ قرار گرفت. از روز‌های تلخ و پر اضطراب بازداشت او در ۲۰۹ که بدون بازجویی جدی ۴۰ روز ادامه پیدا کرد و مشت کوبیدن بر چهره نازنینش در آن ایام می گذرم، چرا که در همه مدت بازداشت تصور می کردم آن زمان که پرونده از دست وزارت اطلاعات خارج شود و مرحله تحقیق را سپری کند، به واسطه بی گناهی اش، بی شک در محضر دستگاه قضایی تبرئه خواهد شد. تصویر امیدواری که به سیاهی و شگفتی انجامید. هنوز داغ حکم ناعادلانه ۳ سال حبس تعزیری و ۲ سال حبس تعلیقی، بر دل ما سرد نشده بود که این بار با رایی عجیب و ناعادلانه ی ۷ سال ۳ ماه حبس تعزیری برای آنچه بعید می دانم حتی یک برگ مستندات برای اثبات آن وجود داشته باشد، مواجه شدیم.

ریاست محترم قوه قضائیه

به استناد مدارک پزشکی کاملی، دخترم ویدا از چند هفته پیش از شروع اعتراضات و بازداشتش از ناحیه مچ پا دچار آسیب دیدگی شده بود به نحوی که ناچار باید از آتل استفاده می کرد. به این ترتیب حتی اگر می خواست نیز نمی توانست در اعتراضات شرکت کند. از این روی خبر بازداشتش برای من شوکه کننده و دور از انتظار بود. از همان لحظه می دانستم دخترم گرفتار نگاه نادرست نهاد‌های امنیتی شده که احتمالا در راستای اقدامی پیش گیرانه او را بازداشت کرده است، اما هرگز گمان نمی کردم که دستگاه قضایی این برخورد امنیتی را به چنین برخورد سنگین و شگفت آور قضایی تبدیل کند.

دخترم روز‌ها و هفته‌های طولانی در بند ۲۰۹ در بازداشت باقی ماند در حالی که تنها ۳ جلسه مورد بازجویی قرار گرفت و به دنبال آن نخست به زندان قرچک و بعد به بند زنان زندان اوین منتقل شد و در انتظار محاکمه ماند. اتهام تفهیم شده به ویدا اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی بوده است و شگفت آنکه مصداق این اتهام، حضور در مرکز شهر به همراه همسرش با ماشین و در ساعات پایانی شب که همه راهپیمایی های اعتراضی پایان یافته است، ذکر شده است!

در پیشگاه کدام داوری عادلانه ای همراهی یک زوج مصداق اجتماع و تبانی است؟! با چه منطقی حضور شب هنگام و پس از پایان راهپیمایی ها در شهر، برای صرف شام آن هم با خودرو مصداق اجتماع و تبانی به قصد اقدام به جرم محسوب می شود؟! مگر مقامی یا نهاد ذیربطی، فرمان ممنوعیت تردد اعلام کرده بود؟

اما چه می توان گفت و کجا باید دادخواهی کرد وقتی این موارد برای ضابط پرونده موضوعیت نداشته و مورد توجه و سوال نبوده است، ناباورانه از سوی بازپرس در کیفرخواست ذکر و مورد توجه قرار می گیرد و از نظر قاضی دادگاه بدوی دخترم، می شود مصادیقی برای اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور؛ و لابد این جرم نکرده را تکرار جرم تشخیص داده که این بیداد را به من و ما روا داشته است. دخترم در این دادگاه به ۷ سال و ۳ ماه حبس تعزیری که ۶ سال آن اجرایی است محکوم شد؛ و همسرش به ۵ سال حبس تعزیری؛ و او که از ابتدای پاییز در بازداشت و سپس حبس به سر می برد، حالا در ۳۳ سالگی در مجموع باید ۱۱ سال از سال های جوانی خود را در بند حبسی ناعادلانه و برآمده از پیش داوری ها و قضاوت های سلیقه ای سپری کند.

چگونه زنی را که سال ها در روزنامه های رسمی کشور روزنامه نگار بوده است و در راستای ساختن زندگی بهتر مردم ایران از هیچ تلاشی فروگذار نبوده است، به استناد رای دادگاه «نمی توان او را فردی دلسوز برای کشور محسوب کرد.»؟! دخترم چگونه باید دلسوزی خود را برای کشور ثابت می کرد؟ او در همه این سال ها در برابر توهین ها بداخلاقی ها تاب آورده، اما از نگاه خیرخواهانه و خشونت پرهیز کوتاه نیامده، از کشور هم خارج نشده و در ایران مانده تا به اندازه توان خود گامی برای زندگی بهتر در ایران بردارد. آیا سزای وطن دوستی و خیرخواهی دخترم ۱۱ سال حبس تعزیری است؟ و فغان که او حالا در وضعیتی که نمی دانم بازداشت است یا سپری کردن ۱۱ سال حبس از یکم مهر ماه همچنان در بند و حبس است.

آنچه ذکر شد همه غصه پرقصه بازداشت، محکومیت و محبوس شدن دخترم نیست که این خود روایتی طولانی و بسی تلخ است.

جناب آقای اژه ای
در پایان امید دارم دستگاه قضایی کشور برای تحقق عدالت درباره همه زنان و مردانی که در ماه های اخیر مورد بی عدالتی و ظلم واقع شده اند و از جمله دخترم ویدا ربانی، تجدید نظر کرده و همراهی لازم را به جا آورد.
باشد که این کشور بتواند به همت بهترین فرزندان خود روز‌های روشن آینده را تجسم کند.

فاطمه مهاجری
۸ بهمن ۱۴۰۱

 

 

 

برچسب ها:
ارسال نظر
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها

ماجرای انفجار در اصفهان چیست؟| آمریکا: از گزارش‌هایی درباره‌ی حمله اسرائیل به داخل ایران مطلعیم| فعال شدن پدافند هوایی ایران در آسمان چند استان کشور

حمایت از کدام خانواده؟

چرا تروریست‌ها چابهار را هدف گرفتند؟ | ظرفیت بندر چابهار بیشتر از گوادر است | جنبش‌های تجزیه‌طلبانه بلوچی مخالف سرمایه‌گذاری چین در چابهار هستند

۹۵ درصد قصور پزشکی در بیمارستان بیستون؛ دلیل فلج مغزی بهار

بیانیه سیدمحمد خاتمی در ارتباط با حمله به ساختمان كنسولگرى ايران در سوریه

‏‎از حمله تروریستی به مقر نظامی در راسک و چابهار چه می‌دانیم؟| این گزارش تکمیل می‌شود

حالا چه باید کرد؟

برد و باخت ایران در جنگ اوکراین | جمهوری باکو دست‌ساز استالین است

تجاوز سربازان اسراییلی به زنان در بیمارستان الشفا

مقام معظم رهبری سال جدید را سال «جهش تولید با مشارکت مردم» نام‌گذاری کردند

بچه‌های ظریف کجا زندگی می‌کنند؟

همه چیز درباره خصوصی‌سازی پرسپولیس و استقلال | پرسپولیس به تامین اجتماعی واگذار می‌شود؟

خاتمی: آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم

ظریف اسفند ۱۴۰۲؛ به زودی در فراز ببینید!

پیشنهاد سردبیر

دیاکو حسینی در گفت‌وگو با فراز پاسخ موشکی و پهپادی به اسراییل را بررسی کرد

چرا ایران عملیات نظامی را از پیش اطلاع داد؟

در گفت‌وگوی فراز با ناصر نوبری، آخرین سفیر ایران در شوروی بررسی شد:

برد و باخت ایران در جنگ اوکراین | جمهوری باکو دست‌ساز استالین است

زندگی

هفت‌خوان خرید گوشی‌های اپل در ایران

به دار و دسته آیفون‌دارها خوش آمدید!