«محمدعلی الستی»، جامعهشناس علوم ارتباطات در گفتوگو با «فراز» مطرح کرد
آیا «صدای مردم» قابل مدیریت یا مهندسی است؟

به نظر میرسد در بشر امروزی و به ویژه در جامعه ایرانی، اسطورهزایی و متعاقب آن، اسطورهزدایی دو روی یک سکه هستند که در چرخ تکرار افتادهاند. چنانچه چهرههایی در ایام نوروز سال گذشته، محبوب بخشی از جامعه بودند که شاید امسال از آن جایگاه برخوردار نباشند. پدیدهای که دکتر «محمدعلی الستی»، جامعهشناس علوم ارتباطات و استاد دانشگاه در گفتوگو با «فراز»، آن را محصول دوقطبی حاکم بر جامعه تعریف میکند.
بهار و آغاز سال نو میتوانست برای ایرانِ پرحادثه و داغدارِ سال ۱۴۰۱، یک نقطه عطف و حتی امید بسازد. میتوانست بهانهای شود که زخمهای این سرزمین، مرهم پذیرد، التیام داده شود و با حفظ حرمت تاریخی که قطعا ثبت و در خاطره این خاک ضبط خواهد شد، آرام آرام بهبود پذیرد. با این حال به نظر میرسد نمود آنچه ایران، به ویژه در نیمه دوم سال گذشته سپری کرد، همواره بر تمام ابعاد و زیرمجموعههای فعال جامعه، متأثر باشد. ابتدای سال جاری، فصل دوم برنامه «مهمونی» با اجرای ایرج طهماسب، از پلتفرم «نماوا» منتشر و قسمت ابتدایی آن حاشیه ساز شد. آنجا که آقای مجری، مسالهای درباره «گرفتن دختران» مطرح کرد که در نهایت مشخص شد منظور از «گرفتن»، ازدواج است.
اظهاراتی که منتقدان و موافقان سفت و سختی را مقابل هم علم کرد. موافقان طهماسب را کماکان خاطرهساز برای چندین نسل و چهره مستقل و فعال فرهنگی دانستند که طعمه برخی جریانات هنرمندزدای ایران شده غافل از آنکه اتفاقا در برنامه مهمونی در پوشش کمدی و ایهام، به حوادث اخیر کشور اشارهای نیز کرده است. مخالفان نیز طهماسب را به تمسخر دستگیری زنان دختران و سفید کردن ناآرامیهای اخیر کشور متهم کردهاند.
فارغ از آنچه بر طهماسب گذشت، به نظر میرسد در بشر امروزی و به ویژه در جامعه ایرانی، اسطورهزایی و متعاقب آن، اسطورهزدایی دو روی یک سکه هستند که در چرخ تکرار افتادهاند. چنانچه چهرههایی در ایام نوروز سال گذشته، محبوب بخشی از جامعه بودند که شاید امسال از آن جایگاه برخوردار نباشند. پدیدهای که دکتر «محمدعلی الستی»، جامعهشناس علوم ارتباطات و استاد دانشگاه در گفتوگو با «فراز»، آن را محصول دوقطبی حاکم بر جامعه تعریف میکند.
- این روزها، تولیدات فرهنگی و هنری، تحت رصد گروه بزرگی از مردمی است که افکارشان تحریک شده و با سختگیری هرچه تمامتر چهرههای مطرح و آثارشان را زیر ذرهبین قرار دادهاند. نظرتان در مورد این پدیده چیست؟
با توصیفتان در مورد افزایش حساسیت و کاهش آستانه تحریک مردم، کاملا، موافقم. اما باید توجه داشته باشیم که بخش قابل ملاحظهای از این مردم، نه افکارشان، بلکه، احساساتشان تحریک و عواطفشان جریحهدار شده و این به افکارشان جهت داده است. این نشانه آتش زیر خاکستری است که دلسوزان این کشور در هر مقام و مسئولیتی باید آن را دریابند و برایش چاره و تدبیری اصولی بیابند.
بنده همانگونه که اسناد آن، در شبکههای اجتماعی موجود است، پیشتر و به دنبال موضوع خانم سپیده رشنو و واکنش صدا و سیمایی به آن، مبنی بر آنکه همه چیز این قضیه به خوبی و خوشی به پایان رسید، در تیرماه، طی مصاحبهای که با سایت جماران داشتم، نسبت به رخداد قریبالوقوع شورشی تودهای در همین زمینه هشدار دادم و همانگونه که ملاحظه فرمودید، متاسفانه، آن پیشبینی درست از آب در آمد.
- پیشبینی شما دقیقا چه مبنایی داشت؟
چیزی که در این زمینه به عنوان یک مسئله و مشکل جدی قابل تشخیص است، عارضه دوقطبی شدن نظام اجتماعی و از بین رفتن جایگاه اصلی پدیدههاست که زنگ خطر را به صدا در میآورد.
- غالب تولیدات و فعالیتهای فرهنگی و هنری که چاشنی سرگرمی نیز دارند در بازه زمانی حساس اخیر تحت قضاوت و انتقاد بخشی از جامعه قرار گرفته است. اساسا، شکلگیری این افکار را اگر بتوان عمومی تلقیاش کرد، چطور ارزیابی میکنید؟
افکار عمومی، برآیندی از قضاوتها و گرایشهای ذهنی افراد یک واحد اجتماعی نسبت به یک جریان، رویداد، فرد، سازمان و ... است که متأثر از پارامترهایی چون زمان و مکان میشود. اما مساله اینجاست که افکار عمومی امروز دو قطبی شده است. یعنی دو طرف علیه هم تحریک شدهاند و هیچکس نمیتواند موضع بیطرفی را انتخاب کند. بنابراین امکان تفسیر همه مواضع له یا علیه یکی از جناحها وجود دارد که من آن را دو قطبی شکلگرفته در افکار عمومیِ تحریکشده میدانم.
- آیا این افکار عمومی را قابل سنجش و مدیریتپذیر میدانید؟
در شرایط فعلی، افکار عمومی در حالت عادی قرار ندارد که قابل سنجش باشد. افکار عمومی تحریک و همانطور که پیشتر مطرح شد، دچار دوقطبی شده است. اساسا مشکل جای دیگری است و ابتدا باید دلایل شکلگیری این دوقطبی را ریشهیایی کرد.
- در بشر امروزی، رویه اسطوره زایی_اسطوره زدایی مدام در حال تکرار است. به این ترتیب که به طور مثال در همین بازه زمانی نوروز در سال گذشته بسیاری از مشاهیر اسطوره بودند اما امروز منفور مردم هستند. شکلگیری این پروسه را در این جامعه دو قطبی چگونه ارزیابی میکنید؟
در این نظام اجتماعی دو قطبی شده همه به اجبار در حال یارگیری هستند. در این میان آن طیف معترض که به خواسته خود نرسیده و داغ هم دیده، میخواهد آن عزاداری را استمرار بخشد و نمیتواند عادی شدن شرایط را در این جامعه پذیرا باشد. چنین میشود که از بازیکنان تیم ملی و مربی آن تا فیلمسازان، بازیگران، خوانندگان و هر طیف شناخته شدهای را اگر خلاف جریان این استمرار ببیند، مقابل آن خواهد ایستاد.
- منشا و علت شکلگیری این دوقطبی چیست؟
متاسفانه باید گفت که مسئولان ما هیچگاه به سمت آشتی ملی حرکت نکردند. همین حوادث اخیر کشور و اعتراضات بخش قابل توجهی از جامعه از سوی مسئولان رده اول این کشور، نه به رسمیت شناخته شد نه ریشهیابی شد و نه به مطالبات معترضان توجهی شد. نتیجه چیست؟ آتش زیر خاکستر باقی ماند و با هر نسیمی، شعله کشید و دامن فرد، طیف یا گروهی را گرفت. یک روز چهرههای سیاسی یک روز فرهنگی یک روز ورزشی. در ابهام نگاه داشتن مردم، سکوت نسبت به مطالبات آنها و ترساندنشان برای ابراز و پیگیری این مطالبات این دو قطبی را تقویت کرده و فاصله آنها را نیز از هم بیشتر خواهد کرد.
- شاید همسو بودن جریان قدرت با یکی از این دوقطب، در تقویت آن بیتاثیر نباشد. چطور باید چنین شرایطی را مدیریت کرد؟
مدیریت و بهبود یک جامعه دو قطبی با حذف یک قطب، به زندان انداختن یا نادیده انگاشتن آنها ممکن نیست. اینکه مسئولان این جامعه، خود را تنها دربرابر یک قطب از این دو قطبی مسئول بدانند تنها خشم قطب دیگر را تقویت میکند. بنابراین تاکید میکنم تا سکانداران و مسئولان این جامعه برای آشتی ملی پیشقدم نشوند، نمیتوان پیشبینی کرد که شکاف این دوقطبی تا چه اندازه میتواند مخرب باشد.
- ممکن است بیشتر در این مورد توضیح دهید؟
افکار عمومی در یک نظام اجتماعی، مانند فشار هوا عمل میکند. همانطور که ما هوا و فشار آن را نمیبینیم ولی آثار و نتایج آن را درک میکنیم. به همین ترتیب، رفتارهای خود را بر اساس فشار افکار عمومی تنظیم میکنیم. مثلا، ممکن است کسی دلش بخواهد با لباس منزل به خیابان برود اما ملاحظه افکار عمومی او را برآن خواهد داشت که این کار را انجام ندهد. این یک سیستم تنظیم اجتماعی است که میتواند ضامن برقراری نظم عمومی در جامعه مورد نظر باشد. حال اگر اختلال یا عارضهای در مکانیزم و سازوکار این سامانه رخ دهد، مثلا، ارتباط اعضا با یکدیگر و نیز اعتماد آنان به یکدیگر خدشه پذیرد و کاهش یابد، باید سریعا آن را برطرف و مرتفع نمود.
- به نظر میرسد در بهسازی و اصلاح امور تعلل شده و آن «عارضه» به «آسیب» عدمشفافیت و تردید تبدیل شده است. نتیجه این روند را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر این آسیب، به موقع درمان نگردد، تبدیل به بحران سوءظن و بدبینی و نهایتا، برقراری ذهنیت دوقطبی و تشدید روزافزون آن در افکار عمومی میگردد. در چنین شرایطی، تعصب و غرضورزی، جای تدقیق و انصاف را میگیرد. بیطرفی و قضاوت بیطرفانه، بیمعنی است. شما یا با من هستید یا بر من، اگر بامن هستید، همه کارهای مرا تایید و اگر برمن هستید، همه اعمال مرا محکوم میکنید. پس در اینصورت، همزیستی مسالمتآمیز، همدلی و همگرایی کاملا، بیمعناست. صاحبان قدرت میخواهند مردم را سرکوب کنند و متقابلا، مردم برآنند تا آنان را براندازند و این یعنی انفجار و کیست که بپندارد انفجار، میتواند آبادی و آبادانی به دنبال داشته باشد!
دیدگاه تان را بنویسید