مونا بختیاری
«حاجیروزیخان» بیرون دروازه ساختمان پر از جای گلوله که دفاتر دولتی ناحیه مارجه را در خود جای داده بود، از در فولادی پر از سوراخ به داخل محوطه خیره شده است. محافظان طالبان به عقب خیره شدهاند. اما اینها، آن کسانی نیستند که او در پی آنان است. روزیخان از روستای خود، چندین مایل دورتر از جادههای آسفالتنشده پر گرد و غبار آسیب دیده از جنگ، با موتور سیکلت به مرکز ولسوالی مارجه در ولایت هلمند آمده است. او در جستجوی کسی بود که از زمان به قدرت رسیدن طالبان در ماه اوت، نایابتر نیز شده: یک امدادگر. او ماه گذشته در مصاحبه ای گفت: «ما چیزی برای خوردن نداریم.»
زمانی، مارجه میزبان یکی از بزرگترین نبردهای دو دهه جنگ بود، بخشی از کارزار ضد شورش ایالات متحده برای تضعیف طالبان و ایجاد یک حکومت محلی. اما امروز زمین شبکهبندی شدهای از دهکدهها و کانالها با دیوارهای گلی است، شبیه همان که در ابتدای جنگ در سال ۲۰۰۱ بود: جادههایی به سختی قابل تردد، مدارس و درمانگاههای آسیب دیده با معدودی پرسنل، محصولات خشکیده در یکی از بدترین خشکسالیهای این چند دهه.
همچنانکه افغانستان در بحران انسانی عمیقتری فرو میرود، ساکنان مارجه همچنان در پس لرزههای جنگ گرفتارند. در میانه اقتصاد در حال سقوط و خرمنهای بر باد رفته، جایی که اکثر مردم به سختی می توانند بالای خط فقر زندگی کنند، بسیاری اکنون دریافتهاند که چقدر به کمک های خارجی وابسته بودهاند، ریسمان نجاتی که ۲۰ سال به آن آویزان بودند، یک شبه بریده شد.
ساکنان مارجه نیز دارند با دولت جدید طالبان که ممکن است صلح به ارمغان آورده باشد، کنار می آیند، دولتی که با کاهش نقدینگی و از بین رفتن کمکهای خارجی نتوانسته چیز دیگری به ارمغان بیاورد. روزیخان که گروه کوچکی از کشاورزان در اطرافش جمع شده بودند تا شکایات مشابهی را به دولت محلی برسانند، گفت: «دولت حتی قادر نیست به اعضای خود کمک کند و ما نیز حتی نمی توانیم به خودمان کمک کنیم.» این چرخشی تراژیک اما تقریباً اجتناب ناپذیر برای منطقهای در جنوب افغانستان است که به نماد تلاش های چند تریلیون دلاری برای «ملتسازی» غرب تبدیل شده بود، نمادی که حتی قبل از خروج کامل آمریکاییها از کشور در ماه اوت، از میان رفت. بسیاری در مارجه از پایان اشغال خارجی و قدرت گرفتن طالبان خوشحال بودند، زیرا می اندیشیدند پیروزی طالبان پس از سالها جنگ که جان غیرنظامیان بیشماری را گرفت و ویرانیهای گسترده به بار آورد، ثبات به ارمغان می آورد.
حاجیروزیخان از روستای خود چندین مایل دورتر با موتور سیکلت به مرکز ولسوالی مارجه رفت تا امدادگری بیابد. اما تنها یک امدادگر آنجا بود و او نیز فقط برای جمع آوری اطلاعات، نه برای توزیع غذا. روزیخان نزدیک به ۳۰ سال در حاشیه مارجه زندگی کرده و گندم، پنبه و ذرت کشت می کرد تا اینکه سال گذشته خشکسالی محصولش را از بین برد. در همین سال برادرزاده اش نیز بر اثر انفجار بمب کنار جادهای کشته شد. آشفتگی امسال با ورود حدود ۲۰خانوار آواره از مرکز افغانستان تشدید شده است. او گفت آنها گرسنه و بی خانمان بودند و او اندک غذایی که توانسته بود جمع آوری کند، به آنها داده بود، پیش از آنکه برای یافتن فرد دیگری که توان کمک داشته باشد، راهی ولسوالی شود. روزیخان در حالی که شلوار آبی رنگش در نسیم صبح تکان میخورد، میگوید: «ما خیلی خستهایم.»
در هفته های اخیر، ایالات متحده و اتحادیه اروپا متعهد شده اند که ۲۹/۱ میلیارد دلار بیشتر به افغانستان کمک کنند. بانک جهانی نیز در ابتدای آذرماه برای آزاد کردن ۲۸۰ میلیون دلار از کمک های اهدایی مسدود شده اقدام کرد، اما تحریمهای ایالات متحده علیه طالبان همچنان ارسال پول به این کشور از طریق سازمانهای کمک رسانی را بسیار دشوار می کند. گذشته از تحریمها، ناتوانی دولت طالبان در تامین نیازهای مردمش همچنین ناشی از بی تجربگی آنان در حکومت داری است که در بازدید از دفتر ولسوالی مارجه به وضوح نمایان بود.
ملا عبدالسلام حسینی، ۳۷ ساله، ولسوال{فرماندار} مارجه، داخل ساختمان دولتی ولسوالی که یک دهه پیش توسط آمریکاییها مرمت شد و در دهه پس از آن در طول جنگ تقریباً ویران شد، نشسته بود. این رهبر محلی تازه منصوب شده بخش عمدهای از ۲۰ سال گذشته - اساساً تمام دوران بزرگسالی خود - را صرف تلاش برای کشتن نیروهای ایالات متحده و ناتو به عنوان یک جنگجوی طالبان کرده است. اکنون او با بودجهای ناچیز و تجربهای اندک در حوزه زیرساخت و خدمات عمومی برای حمایت از مردم منطقه، بر ناحیه ای غرق در بحران با جمعیتی در حدود ۸۰ هزار نفر، حکمرانی میکند.
مردم با انبوهی از شکایات و درخواستها در مقابل دروازههای محوطه صف کشیده بودند: رسیدگی به وضعیت پناهندگان آواره، ساختن یک کلینیک جدید؛ کمک به کشاورزانی که محصولاتشان از بین رفته است، پیدا کردن معلمان بیشتر برای مدرسهای که احتمالا تنها مدرسه باقی مانده در مارجه است. آقای حسینی در محاصره گروهی از جنگجویان طالبان که پشت تفنگ خیلی راحتتر از پشت میز به نظر می رسیدند، به آرامی گفت: «هر چه مردم درخواست کنند، من هم همان را درخواست می کنم، زیرا ما در شرایطی نیستیم که خودمان این کار را انجام دهیم. ما به کمک خارجیها نیاز داریم زیرا آنها قبلاً این کار را انجام داده اند و از آنها می خواهیم که دوباره این کار را انجام دهند» در دفتر فرماندار با دیوارها و طاقچههای برهنهاش که مزین به اسلحه کلاشینکف و سایر سلاح های بدست آمده از دولت قبلی بود، نماینده یک گروه کمک محلی که برای بررسی منطقه و نیازهای غذایی آن برای برنامه جهانی غذا آمده بود، نشسته بود. این سازمان همچنان در حال توزیع مواد غذایی است، اما افزایش تقاضا بسیار بیشتر از عرضه آنها بوده است.
برای سالها، گروههای شورشی سرمایههای افغانستان را کنترل میکردند و از خزانههای مملو از کمکهای خارجی دولت قبلی از طریق اخذ مالیات از همه افراد قلمرو خود، مانند رانندگان کامیون و امدادگران تغذیه کرده و به اقتصاد سایه دامن زدند. اما این نوع فعالیتها نمی توانند از دست دادن کمکهای خارجی را جبران کنند.
کیت کلارک، یکی از مدیران شبکه تحلیلگران افغانستان، میگوید: «به نظر نمیرسد که طالبان فهمیده باشند که اقتصاد چقدر به حمایت خارجی وابسته است، همان چیزی که خودشان نیز مانند دیگران از آن بهره بردهاند. طالبان حتی در مناطق تحت کنترل خود، به مدارس و درمانگاه ها کمک مالی نمی کردند»
در ولسوالی مارجه، که مدتها برای اقتصاد غیرقانونی خود متکی به کشت خشخاش بود، چیزی که طالبان نیز از آن مالیات میگرفت، توسط ایالات متحده یک پروژه کشاورزی ساخته شد که آب را از رودخانه هلمند به شبکههایی مجزا هدایت میکرد. در سال ۲۰۱۰، در دوران اوج افزایش نیروهای آمریکایی توسط باراک اوباما، هزاران سرباز غربی و افغان امنیت شبکه کانالها و میدانها را در یک اقدام نظامی بزرگ تامین می کردند و سپس وعدههایی مبنی بر ساخت جادهها، مدارس و یک دولت محلی کارآمد دادند. مارجه که آخرین پایگاه طالبان در مرکز هلمند در نظر گرفته میشود، از نظر برنامهریزان نظامی، یک ولسوالی مهم و استراتژیک بود که پیروزی در آن برای استراتژی جدید ضد شورش اوباما بسیار مهم تلقی می شد.
بازار «کورو چاره» مجموعهای از مغازههای نامرغوب و با درهای فولادی، جایی بود که تعدادی از اولین سربازان آمریکایی در سال ۲۰۱۰ به آنجا رسیدند. عبدالکبیر، مغازهدار جوانی که آن زمان ۹ ساله بود، به یاد میآورد: «آنها شب آمدند. هلیکوپترها در همان نزدیکی فرود آمدند.» پسربچهای به تماشای تفنگداران دریایی با یونیفرمهای برنزه صحراییشان میرفت که چیزی به او نمی گفتند.
اما در نوامبر امسال، تنها نشانه های قابل مشاهده از اشغال آمریکاییها یکی پرچم «ترامپ ۲۰۲۰، آمریکا دوباره با عظمت میشود» کشیده شده بر روی چرخ یک آجیل فروش بود و دیگری پرچم جنوبیها در جریان جنگ داخلی آمریکا که از سولهای در آن نزدیکی آویزان بود. جاده آسفالتهای که مارجه را از شمال به جنوب به دو نیم میکند، قطعا برجستهترین زیرساخت آمریکاییها در این منطقه است که با بخشی از بودجه بیش از ۴میلیارد دلاری که ایالات متحده به اینجا سرازیر کرده بود، ساخته شده است. آقای کبیر که در کنار صرافی خود ایستاده بود که در آن افغانی را به روپیه پاکستان تبدیل می کرد، میگوید: «خوب است که جنگ به پایان رسیده است.» کبیر یکی از چندین تن از ساکنانی است که شکرگزار وضعیت امنیتی پس از به قدرت رسیدن طالبان است امادر عین حال از رکود اقتصادی ناخرسند است؛ «پولی وجود ندارد و همه چیز گران است.»
با تغییرات محدودیتهای مرزی، هزینههای بیشتر واردات و کمبود نقدینگی، قیمت محصولات اساسی در بازار مانند روغن خوراکی سه برابر گرانتر از گذشته شده است. برای فروشندگانی که خاطرات جنگ پشت درهای خانههایشان را در خاطر دارند و انفجارها و تیراندازیها باعث کشته شدن دوستانشان شده است، بحران اقتصادی و عدم تمایل ایالات متحده برای به رسمیت شناختن طالبان، مجازاتی علیه خود آنهاست و نه دولت جدید.
علی محمد، ۲۷ ساله، که یک غرفه فروش مرغ در چهارراه اصلی بازار دارد، سالها سنگینی جنگ را به دوش کشیده است. او شاهد بوده که چگونه یکی از دوستانش توسط آمریکایی ها در مزرعه ای که فقط چند صد متر دورتر از جایی است که اکنون پرندگان نحیف خود را می فروشد، به ضرب گلوله کشته میشود. برای او، وضعیت کشورش صرفاً مرحله جدیدی از درگیری بود.
او میگوید: «خارجی ها میگویند که دیگر اینجا نیستند. اما آنها جنگ علیه ما را تمام نکردند.»
در گفتوگوی فراز با ناصر نوبری، آخرین سفیر ایران در شوروی بررسی شد:
هفتخوان خرید گوشیهای اپل در ایران