بیتا محسنی_ «امشب تختهای خوابگاه خالی بود...»؛ شاید در نگاه اول به نظرتان نرسد که این جمله تا چه حد تلخ است. قصه این خوابگاه اما، معمولی نیست؛ از آنها که بگویند و خوابمان کنند! ماجرای دستهای پنهانی است که کمر به نابودیِ ماوای زنان معتاد و بیخانمان شوش بستهاند. تا همین چند وقت پیش در این مرکز، زنان با پای خودشان و نه به اجبار، به مرکز جامع کاهش آسیب بانوان میرفتند، برای بهبود آسیبهای جسمی و روحیشان، خدمات رایگان شبانهروزی میگرفتند، سرپناهی امن برای حمایت و بازپروری داشتند و امیدوار بودند که با گردن افراشته و جسم و روحی سلامت، به زندگی عادی خود بازگردند. اما شوربختانه، این مسئله از آنجا که به «زنان» مربوط میشود، حاشیههای دردناک و سخیف، رهایش نمیکند. «تختهای خالی» که در ابتدای گزارش به آن اشاره کردیم، مربوط به زنان بی سرپناهِ موسسه کاهش آسیب «نور سپید هدایت» است. نود زن، نود جان، نود امید سرکوب شده، نود بیسرپناه که سالها به گرمخانههای شهرداری تهران اعتماد کرده بودند، پس از ورود نابهنگام ماموران شهرداری که میخواستند آنها را برده و مشمول ماده ۱۶ قانون اساسی و درمان اجباری اعتیاد قرار دهند، دیشب از مرکز گریختند و در خیابانهای ناامن شهر خوابیدند. رفتند تا به آسیبهای ناتمام این شهر سربی سنجاق شوند. رفتند و سپیده علیزاده، مدیر این موسسه مینویسد: «هرگز برنمیگردند!».
این قصه پر از درد است!
ماجرای مرکز «راه سپید هدایت» اما حکایت غریبی است. سپیده علیزاده که مدیر این مرکز است در گفت و گو با «فراز» نقطه شروع این مرکز را چنین تعریف کرده بود: «در سال ۱۳۹۸، شهرداری منطقه ۱۲ تهران از من درخواست کرد که این مرکز را برای زنان بیسرپناه و آسیب دیده منطقه راه بیندازم. شرایط این منطقه هم، به قدری خاص است که هر کسی حاضر نبود در این منطقه کار کند؛ چون شهرداری فقط ساختمانی را در اختیار قرار میداد، بدون هیچ تامین و پشتیبانی مالی. در واقع شهرداری منطقه در آن زمان از من خواست این فعالیت را شروع کنم و برای منابع مالی دنبال خیرین باشم و صفر تا صد این کار با مسئولیت و مشارکت اجتماعی انجام شود». شاید در ابتدا نام شهرداری در شکلگیری این سازمان پررنگ جلوه کند اما طبق اظهارات علیزاده، میتوان در ادامه این مرکز را در قالب دیگری گنجاند. تصور کنید مراکز اینچنینی که طبق تعاریف و تجارب، در توسعه اجتماعی کشور از جایگاه ویژهای برخوردار هستند و نقش موثری در مقابله با آسیبهای حاصل از بحرانهای طبیعی و اجتماعی، با افزایش سطح مشارکت نیروهای متخصص مردمی دارند، نه تنها از طرف دولت حمایت نمیشوند، بلکه با محدودیت و فشار بر فعالان آن، فعالیت این نهادهای مردمی را بدون درنظرگرفتن آسیبهای اجتماعی آن متوقف میکنند. یک روز ماجرای بازپسگیری ساختمان و عدم تمدید قرارداد از سوی شهرداری مطرح میشود، روز دیگر قطع آب به دلیل بدهی. یک مرتبه بهانه، پاکسازی منطقه شوش و هرندی و اجرای طرحهای ضربتی است و حال کمپ ماده ۱۶ و قانون ترک اعتیاد اجباری. گویی مسئولین ذیربط با جدیت بسیار به دنبال حذف آسیبدیدهترین قشر جامعه یعنی زنان و کودکان معتاد و بیخانمان هستند. همینقدر بیپرده و بیرحم؛ حذف!
ماجرای کمپ ماده ۱۶ چیست؟
ماجرایی ندارد! ظاهرا این یک بهانه است. این ماده از قانون میگوید که «معتادان به مواد مخدر و روانگردان مذکور در دو ماده و متجاهر به اعتیاد، با دستور مقام قضایی برای مدت یک تا سه ماه در مراکز دولتی و مجاز درمان و کاهش آسیب نگهداری میشوند. تمدید مهلت برای یک دوره سهماهه دیگر با درخواست مراکز مذکور بلامانع است. با گزارش مراکز مذکور و بنابر نظر مقام قضایی، چنانچه معتاد آماده تداوم درمان طبق ماده (۱۵) این قانون باشد، تداوم درمان وفق ماده مزبور بلامانع میباشد». کمپ ماده ۱۶ درواقع ذیل همین قانون است. حال همین ماده قانون و درمان اجباری اعتیاد، سبب فرار زنان معتاد از ماوایی امن و پناه بردن از سر ناچاری به جامعهای شده که بر همگان مسجل است چقدر میتواند برای این قشر، ناامن و هشداردهنده باشد. حال تکههای پازل آرام آرام جور میشوند! احتمالا چند صباحی، ساختمان مرکز خالی میماند. فرد معتاد، آسیبدیده و بیسرپناه در شرایطی نیست که خود را به چنین قانونی بسپارد پس ترجیح میدهد در همان خیابان سر کند. اینجا بهانه هم جور است؛ ساختمان خالی و بدون کاربرد است. پس میتوان تخلیهاش کرد!
تختهای خالی از امید
دیشب تختههای موسسه کاهش آسیب «نور سپید هدایت» خالی بود. تختهایی که احتمالا امشب و شبهای آینده نیز خالی خواهند ماند. تختهایی که یک شب تنهای خسته و به تنگ آمده از زندگی را در آغوش کشیدند و شبی دیگر کالبد هایی که بر زخم هایشان، مرهمِ امید چسبانده بودند. اما زمان خواهد گذشت. رد تلخ اشکهای شبانه را روشنای آینده خشک خواهد کرد. زنان معتاد از بهشت رهایی و امنیت به برزخ بیرحم و ناامن شهر پس برده میشوند. درحالی که مدیران و متولیان این شهر طبق روال همیشه، در روزها و مکانهای خاص، دور هم جمع میشوند. در تصاویر دوربینها و گزارشهای خبرنگاران جا خوش کرده و با لبخند، وعدههایشان را به روزرسانی میکنند که شهر در امن و امان است. که قشرهای آسیب دیده! خانمهای بی سرپناه و کودکان از همه جا رانده! خیالتان راحت؛ فراموش کردنتان، فراموشمان نمیشود…
در گفتوگوی فراز با ناصر نوبری، آخرین سفیر ایران در شوروی بررسی شد:
هفتخوان خرید گوشیهای اپل در ایران