پس از دو دهه سیاستهای شکستخورده (که شدیداً چیزی مابین رویارویی و همکاری در نوسان است)، واشنگتن و غرب همچنان موضع خود را در برابر ایران متخاصم میبینند.
و تهرانِ امروز، با وجود فشارهای اقتصادی و شرایط وخیمی که در آن به سر میبرد، ممکن آنقدر به رد نهایی توافق نزدیک باشد که به بیان کارشناسان تنها چند هفته تا دستیابیاش به توانایی کامل بمب هستهای فاصله هست.
ایالاتمتحده، بریتانیا، آلمان و فرانسه، هفته پیش سوای دستکشیدن از تلاشهای پرنوسان خود در احیای توافق هستهای ۲۰۱۵، پیشنویس قطعنامهای را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) ارائه کرده و از عدم همکاریهای ایران انتقاد نمودند.
روز چهارشنبه، پایانِ قاطعی داشت. ایران واکنش خشمآلودی نشان داده و تعدادی از دوربینهای نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را خاموش کرده و برنامههایی را برای ارتقاء غنیسازی اورانیوم انجام داد... چیزی که رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی آن را «ضربهای مهلک» به توافق توصیف نمود.
توصیفی که عطف به ناآرامیهای گاه و بیگاه خیابانهای شهرهای ایران، چندان هم غیرمنطقی به نظر نمیرسد.
با این حال، برخی کارشناسان بر این باورند که استراتژی ایالاتمتحده آنقدری شکسته است که دیگر تنها میتوانند «امید» داشته باشند به اینکه: «ما داریم سعی خود را میکنیم... و امیدوار هستیم که ایران در نهایت گزینهی هستهای را انتخاب نکند.»
آرون دیوید میلر، مذاکرهکننده کهنهکار خاورمیانه گفت: «اسرائیل کار خاصی (بزرگی) انجام نخواهد داد. ایران و نیروهای نیابتی او هم قرار نیست امریکاییهای زیادی را در عراق یا جاهای دیگر بکشند. این یک استراتژی نیست.»
بسیاری از کارشناسان معتقدند که هیچ نیازی نبود اوضاع اینطور پیش برود.
دو دهه اخیر روابط ایران و امریکا، فهرستی از فرصتهای از دست رفته و نابسامان است و سوءتفاهمهای عمیقی که در دو سو وجود داشته است. موضوعی که حتی ویلیام برنز، رئیس سیا هم که در گذشته از بازیگران کلیدی در گشایش کانالهای جدید به تهران بود، به کرات در مصاحبهها و خاطراتش در «مذاکرات پشتپرده» در سال ۲۰۱۹ بهشان اشاره کرده است.
تنها استثناء آن زمان ایالاتمتحده بود... پیمان هستهای پرزیدنت باراک اوباما (تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک)، که حالا به نظر میرسد با وجود تلاشهای محتاطانه رئیسجمهور بایدن، کماکان وضعیت نامعلوم خود را حفظ کرده است.
اما تلاشها، علیرغم فراوانیشان، ثابت کردهاند که بسیار متناقض و تؤام با تردید بودهاند.
حسین بنایی، از نویسندگان کتاب اخیر با عنوان « Republics of Myth: National Narratives and the US-Iran Conflict» که بسیار هم مورد تحسین قرار گرفت، میگوید: «تیم بایدن، خواسته یا ناخواسته، آنقدری سریع حرکت نکرد که بتواند با همان دولتی از ایران، که زمانی برجام را امضا کرده بود مذاکره کند.»
بنایی، محقق روابط بینالملل در دانشگاه ایندیانا گفت: «رویکرد ضعیف در قبال برجام، محافظهکارانِ در تهران را قادر ساخت روایتی از این توافق اتخاذ کنند که تماماً معطوف میشود به سوء نیت امریکا و همدستی اروپا در اعمال فشار بیشتر بر ایران.»
بنایی در ادامه میگوید که پس از انتخاب رئیسجمهور جدید (ابراهیم رئیسی) در اواسط سال ۲۰۲۱، این روایت ایرانیان، پیشروی بیشتری هم داشت.
عمده ناظران ایران بر این عقیده استوارند که حتی اگر دونالد ترامپ نیز توافق ۲۰۱۵ را مختومه اعلام نمیکرد، باز هم روابط ایران و ایالاتمتحده روشنتر از اینی که حالا هست، نمیشد.
مطابق بیانیه اوباما پس از امضای برجام، میفهمیم که او به وضوح هیچ تردیدی در مورد امکان برقراری روابط بهتر با ایران در منطقه نداشته است. اما جان تیرمن، مدیر اجرایی مرکز مطالعات بینالملل انستیتوی فناوری ماساچوست و یکی دیگر از نویسندگان همکار در کتابِ فوقالذکر، میگوید: «باراک اوباما، مطیعترین رئیسجمهوری بود که در ۴۵ سال گذشته نسبت به ایران داشتهایم.»
واقعیت اینجاست که جمهوری اسلامی ایران، عمدتاً بر پایه ضدیت با امریکا بنا شده است. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که «نیروی محرکه» انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، «توطئه امریکا» بوده است. توطئهای برای حمایت از «رژیم استبدادی» رضا شاه پهلوی و تحکیم «پیوندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران با امپریالیسم جهانی».
تیرمن گفت: «ایالاتمتحده در ۱۰۰ سال گذشته از نظر نقش خود در جهان، توسعهطلب بوده است.» و این با باور دیرینه ایرانیان در تضاد همیشگی است. بنابراین شما با دو ذهنیت مواجهاید که اساساً با یکدیگر در تضادند.
با این حال تیرمن و دیگر کارشناسان معتقدند که بسیاری از فرصتهای اصلی برای توافق واقعی از دست رفته است.
پیشینیه تمام اینها برمیگردد به یازدهم سپتامبر؛ زمانی که ایالاتامتحده در زمان جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت، تلاشهای ایران برای همکاری را رد کرده و در عوض تهران را به بخشی از «محور شرارت» و در ارتباط با عراق و کره شمالی توصیف نمود.
جیمز دابینز، دیپلمات ارشد امریکایی که در آن زمان، کار رهبری مذاکرات با تهران را عهدهدار بود، در مصاحبهای در هفته گذشته گفت: «ایرانیها آن زمان برنامه هستهای زیادی نداشتند. من تصورم این است که دولت بوش که در آن زمان مرتکب اشتباهات زیادی هم شد، در دوران خود به لحاظ ایدئولوژیک، قادر به مقابله با ایران نبود.»
در هفتههای پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، حتی ایران نیز مانند بسیاری از کشورها مراتب همدردی خود را به واشنگتن اعلام نمود.
اصلاحطلبان ایرانی نظیر محمدجواد ظریف، معاون وزیر خارجه وقت (که در ایالاتمتحده تحصیل کرده و بعدها سفیر سازمان ملل و سپس وزیر امور خارجه شده و به مذاکره بر سر توافق ۲۰۱۵ پرداخت) مایل بودند که در رابطه خود با امریکا پیشروی داشته باشند.
حتی رهبر ایران، آیتالله خامنهای نیز در کمال تعجب، موافقت کرد موضع خود را ملایمتر نموده و واقعهی پیشآمده را تسلیت بگوید.
در نوامبر همان سال، کالین پاول، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده، در سازمان ملل با وزرای خارجه روسیه، ایالاتمتحده و شش کشور همسایه افغانستان، از جمله ایران، برای بررسی حکومتِ پس از طالبان در افغانستان گفتگو میکرد.
پاول که اکتبر سال پیش در ۸۴ سالگی درگذشت، در مصاحبهای در سال ۲۰۰۷ یادآور شد که کمال خرازی، وزیر امور خارجه وقت ایران، بیانیهای ارائه داده و در آن از سقوط تصادفی پرواز ۵۸۷ امریکن ایرلاینز در ۱۲ نوامبر، که تمام ۲۶۰ سرنشینش کشته شدند، ابراز تأسف نموده و به خانوادههای آنها تسلیت گفته است.
پاول در توصیف آن تنها گفت: «من به سوی رفته و از همدردیاش تشکر کردم. این اتفاق کاملاً خودجوش بود.» دستی که در آن تاریخ میان پاول و خرازی داده شد، بالاترین سطح ابراز همدردی میان دو طرف از زمان قطع دیپلماتیک روابطشان پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران بود.
از آن لحظه به نظر میرسید که اوضاع بهتر شده است. مقامات امریکایی گفتند که در اواخر همان ماه، در کنفرانس صلح بن آلمان، که برای تصمیمگیری در مورد دولت پس از طالبان تشکیل شده بود، ثابت شد که محمدجواد ظریف، یک مهرهی سازشگر و کلیدی است.
دابینز، مذاکرهکننده ارشد ایالاتمتحده، چند سال بعد در مصاحبهای به یاد آورد که ایرانیها «در طول جلسه تعدادی پیشنهاد سازنده ارائه کردهاند.»
ظریف به دو مورد اشاره کرده بود که حالا به نظر هم طنزآلود میرسند و هم ثقیل. او در حالی که چشمانش برق میزد، گفته بود: «من فکر نمیکنم که هیچ نکتهای که اشاره به دموکراسی داشته باشد، در آن موجود باشد. آیا فکر نمیکنید که شاید تعهدی برای دموکراسیسازی هم وجود داشته باشد؟»
و این پیش از آن بود که دولت بوش، «دموکراسی» را به عنوان نوشدارویی برای خاورمیانه کشف نماید.
دابینز در اواسط دهه ۲۰۰۰ گفت: «این ایده خوبی است. فراموش نکنید که ایرانیان به گمان خودشان در جامعهای دموکراتیک زندگی میکنند.»
ماده دموکراسی اضافه شد.
ظریف همچنین پیشنهاد نمود که دولت جدید افغانستان؛ متعهد به مبارزه با تروریسم بینالمللی باشد. دابینز گفت: «تا آنجایی که من اطلاع دارم، این موضوع نیز مدّنظر قرار گرفته است.»
در کنفرانس اهداکنندگان توکیو در ژانویه ۲۰۰۲، ایران متعهد شد حدوداً ۵۵۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. این بزرگترین مبلغ ارائهشده از سوی تمام کشورهای غیرِ OECD بوده و تقریباً معادل با مبلغی بود که واشنگتن تعهد کرده بود.
اما یک هفته از پایان کنفرانس نگذشته بود که بوش سخنرانی عجیبی در مورد وضعیت اتحادیه اروپا ارائه کرده و در آن ایران را در کنار عراق و کره شمالی، به عنوان «محور شرارت» توصیف نمود.
اصلاحطلبان ایران نگران شدند که مبادا این سخنرانی، بدبینیِ تندرویان را تأیید نماید.
با این حال، تلاشهای تهران برای صلح و ملایمت، چه پس از سخنرانی بوش و چه پس از حمله ایالاتمتحده به عراق در ماه مارس ۲۰۰۳ ادامه پیدا کرد.
واشنگتنپست بعداً گزارش داد که تنها چند روز از اطلاق واژه «محور شرارت» به کشور ایران گذشته بود که ظریف به سازمان مللِ آن زمان رفت و پروندهای قطور حاوی عکس و مدارک سفر ۲۹۰ مَرد را ارائه نمود که در تلاش برای فرار از مرز افغانستان دستگیر شده بودند.
دابینز گفت: حتی آن زمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (هستهی اصلی حمایتی رژیم ایران، که ترامپ بعدها آن را گروهی تروریستی معرفی کرد) و حتی نیروی قدس (واحد فراساحلی سپاه) نیز مایل به مذاکره با واشنگتن بودند. دابینز گفت: من با یکی از ژنرالهای نیروی قدس ملاقات داشتم... او حتی به من پیشنهاد همکاری تحت رهبری ایالاتمتحده در افغانستان را نیز داد. «آن زمان آنها انسجام بالایی داشتند و سیاستهایشان یکپارچه بود.»
اما بوش و تندروهای ارشد دولتش، به ویژه دیک چنی، معاون رئیسجمهور، و دونالد رامسفلد، وزیر دفاع و پل ولفوویتز، معاون رامسفلد، ایران را تنها یک کشور پناهدهنده به تروریست (پناهگاه تروریست) میدانستند.
در ماه می ۲۰۰۳، بمبگذاری تروریستی در عربستان سعودی، دهها نفر را در سه مجتمع مسکونی مهاجران در ریاض کشت... در این تلفات لااقل ۷ امریکایی نیز حضور داشتند.
در واشنگتن، دولت بوش، به سرعت تهران را به اتهام پناهدادن به مجرمی با نام سیف العادل، تروریست مصریِ تحت تعقیب در ارتباط با بمبگذاریهای سال ۱۹۹۸، در سفارتهای ایالاتمتحده در کنیا و تانزانیا متهم نمود.
عادل پس از اسامه بنلادن و ایمن الظواهری، سومین نفر در فهرستِ تحتتعقیبترین رهبران القاعده توسط دولت ایالاتمتحده بود.
ایرانیان مدعی بودند که عادل در ایران در حصر خانگی است؛ اما واشنگتن اصرار داشت که او اداره سلولی را بر عهده دارد که بمبگذاریهای ریاض را سازماندهی میکند.
رامسفلد گفت: «شکی وجود ندارد که رهبران ارشد القاعده در ایران بودهاند و هستند و مشغول به فعالیتاند.»
با این حال هیچ مدرک واقعی و موثقی، دال بر همدستی ایران ارائه نشده است. لارنس ویلکرسون، رئیس سابق دفتر پاول، هفته گذشته در خلال یک ایمیل گفت: «تلاقی رویدادها و شخصیتها مانع از آن شد که ایالاتمتحده بتواند فرصت فوقالعادهای که اوباما و بیل برنز فراهم آورده بودند، به ثمر برساند... فرصت یک گفتگوی پربار از دست رفت.»
ایران آخرین تلاش خود را در آن دوره انجام داد... آن هم زمانی که از طریق تیم گولدیمان، سفیر وقت سوئیس در تهران، پیشنهادی برای گفتگوهای گسترده با ایالاتمتحده بر سر بسیاری موضوعات مهم، از جمله برنامه هستهای کشورش و حمایت از حزبلله و حماس را فکس نمود...
... طرحی که دولت بوش آن را نادیده گرفت و مدعی شد که معلوم نیست چه کسی آن را تهیه کرده است.
پس از آن محمود احمدی نژاد روی کار آمد و ایران در سال ۲۰۰۵ از توقف برنامه توسعه سوخت هستهای که تهران در نوامبر ۲۰۰۴ به عنوان «اقدامی اعتمادساز» مطرح کرده بود، صرفنظر نمود.
احمدینژاد قفل تأسیسات تبدیل ایران در اصفهان و ادامه تلاشها در نطنز، کارخانه اصلی غنیسازی اورانیوم را گشود. و در همین حال، به سبب افزایش شورشها در عراق تحت اشغال ایالاتمتحده، رامسفلد و سایر مقامات امریکایی، کماکان ایران را به دلیل ایفای نقش در حملات به نیروهای امریکایی مقصر میدانستند.
و نتیجه اینکه دیدگاههای جنگطلبانه نسبت به ایران کماکان حالت غالب خود را در واشنگتن حفظ کرد. چنی، رامسفلد و دیگر مقامات ارشد متقاعد شده بودند که هر گونه گشایش جدی مذاکرات با ایران، به این کشور مشروعیت بیشتری خواهد بخشید... آنها تردیدی نداشتند که حکومت ایران چندان دیرپا نخواهد بود.
همچنین که باور داشتند سرنگونی صدام حسین، دیکتاتور عراق، این روند را تسریع بخشیده و یا لااقل تهران را از موضعِ تسلیم عقبتر میراند.
اما همانطور که در سال ۲۰۰۷ هم نوشتم (منظور خودِ نویسنده، یعنی مایکل هیرش) چشمانداز تغییرِ رژیم آن هم تحت حمایت ایالاتمتحده، خاطرات زشتی را زنده میکند که در نگاه ایرانیان تنها تداعی امریکا به عنوان شیطانی بزرگ است.
وقایعی نیز در پی آن آمد که به احمدینژاد و تندروهایی دیگر مجال داد از احساسات ناسیونالیستی داخل ایران سوءاستفاده کنند... روایت سیاسی مدرن ایران در واقع در سال ۱۹۵۳ آغاز شد... زمانی که سازمان سیا و بریتانیا ظاهراً به سرنگونی محمد مصدق، منتخب دموکراتیک یاری رساندند.
ابراهیم یزدی، که سیاستمداریست اصلاحطلب، در مصاحبهای که با من در سال ۲۰۰۷ و در جریان سفرم به تهران داشت، خطاب به مجله نیوزویک گفت: «خاطره ۱۹۵۳ هنوز برای ایرانیان زنده است.»
او گفت: «بسیاری از ایرانیان فراموش نمیکنند که کودتای امریکا و انگلیس در واقع روند دموکراتیک ایران را در مراحل جنینی آن در نطفه خفه کرد. در طول ۲۵ سال رژیم پادشاهی، امریکا مستقیماً در تمام اقدامات ایران دخالت داشت. و هنگامی که عراق در سال ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد، ایالاتمتحده تمامقد و به صورت نظامی از رژیم صدام حمایت نمود. همه آنها میدانستند صدام متجاوز است... اما این کار را انجام دادند.»
با این حال، در مصاحبهای دیگر در جریان سفرم در آن سال، ژنرال محسن رضایی، دبیر وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام و افسر ارشد سپاه، به من گفت که حتی در دوران احمدینژاد نیز تهران به دنبال راهی برای خروج از بنبست واشنگتن بوده است. رضایی گفته بود: «بوش جنگ سردی را با ایران آغاز کرده است که اگر کنترل نشود، ممکن است به جنگی گرم بینجامد.»
من در آن زمان هم نوشتم که محسن رضایی در حالی که داشت در باغویلای تابستانی خود در شمال ایران، کناره دریای خزر، چایش را مینوشید، گفت: «ایران مشتاق است راهی ساده برای پایاندادن به بنبست هستهای و غنیسازی اورانیوم خویش پیدا کند.»
رضایی، بر «تایم اوت» (که توقف هستهای ایران و فشار همزمان واشنگتن است) صحه گذاشت. «معنی آن این است که ایران در همین سطح موجود غنیسازی بماند... بدون پیشرفت بیشتر. و به همین ترتیب شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز قطعنامه دیگری صادر نخواهد کرد... مسئله ایران باید سریعاً و از طریق راهحلی جدید حلوفصل گردد.»
رضایی که پس از آن به عنوان معاون رئیسجمهور در امور اقتصادی منصوب شد، گفت: «اگر امریکا رویکردی متفاوت از رویارویی با ایران را دنبال کند، معاهدات ما نیز تغییراتی اساسی خواهند نمود.»
گفتگوهای آن زمان من با احزاب مختلف داخل تهران به خودم ثابت کرد که تهران حتی در زمان احمدینژاد هم مایل بوده است که برنامه هستهای خود را متوقف کند.
آنها همچنین پیشنهاد کردند که ایران میتواند بسته به شرایط از ساخت سلاح هستهای نیز خودداری ورزد.
محمد حسین عادلی، سفیر سابق میانهرو در بریتانیا در آن زمان به من گفت: «ایران دوست دارد این فناوری را داشته باشد و همین را برای بازدارندگی کافی میداند.»
و تهران به مذاکرات هستهای خود در سال ۲۰۰۴ به رهبری اروپاییان ادامه داد. البته آن زمان ایالاتمتحده نقش فعالی در این زمینه ایفا نمیکرد و همین عامل باعث شده بود دستاورد چندانی نیز حاصل نگردد.
اما در دور دوم ریاستجمهوری باراک اوباما بود که ایالاتمتحده رویکرد فعالانهتری را اتخاذ نمود.
سرانجام پس از آنکه در سال ۲۰۱۳ رئیسجمهوری معتدل با نام حسن روحانی روی کار آمد، مذاکرات محرمانه به رهبری برنز و جیک سالیوان، مشاور فعلی امنیت ملی، زمینهساز توافق تاریخی جان کری، وزیر امور خارجه با ظریف شد: توافق هستهای. آن هم در ازای لغو تحریمهای اعمالشده از سوی واشنگتن، و سازمان ملل و اتحادیه اروپا.
این پیمان، غنیسازی اورانیوم ایران را به مدت ۱۵ سال محدود میکرد. و تهران را ملزم مینمود که لااقل ۹۷ درصد از سوخت هستهای خود را به خارج کشور ارسال نماید. و اغلب سانتریوفیوژهایش را هم از مدار خارج کند. همچنان که به آژانس این اجازه را میداد که به صورت سرزده بازدیدهایی را از نیروگاهها به عمل آورد.
منتقدان این معاهده که کماکان نیز بر موضع خود ماندهاند، اصرار داشتند که این معامله شکافهای زیادی داشته و بیش از حد سخاوتمندانه است.
بسیاری نیز با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر وقت اسرائیل همسو بوده و اصرار داشتند که فشارهای بیشتر از جانب ایالاتمتحده و یحتمل اقدام نظامی، بمب را متوقف خواهد ساخت. و بزرگترین منتقد نیز ترامپ بود که نهایتاً از توافق خارج شده و تحریمهای بیشتری را بر تهران اعمال کرد.
و حالا...
البته هنوز هم امیدی برای مذاکره وجود دارد.
اما دوشنبه گذشته، رافائل گروسی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفت: من معتقدم که تهران «بسیار بسیار نزدیک» است به تولید مواد شکافپذیر کافی برای ساخت بمب.
تظاهرات اخیر از سوی بازنشستگان و کارگران عادی ایران نشان میدهد که تهران چقدر به خروج از تحریمها نیاز دارد.
و حتی ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور این کشور نیز با تأیید ولی فقیه، آمادگی خود را برای مذاکره نشان داده است.
اما حالا با گذشت بیش از یک سال از مذاکرات متوالی، دیپلماتهای اروپایی راهکارهای دیگری را به غیر از بازگشت به توافقنامه ۲۰۱۵ برنامهریزی کردهاند.
سیاستهای تندرو در هر دو سو، ممکن است کماکان جلوی دستیابی به توافق را بگیرد. به ویژه از سوی دولت بایدن که تمایلی برای حذف سپاه پاسداران ایران از فهرست تروریستی ندارد.
با این حال در واشنگتن کماکان سودای تغییر حکومت در ایران تفکر وجود دارد...
تیرمان هم گفته است که: «من در کوتاهمدت چیزِ قابل تغییری را مشاهده نمیکنم.»
دیاکو حسینی در گفتوگو با فراز پاسخ موشکی و پهپادی به اسراییل را بررسی کرد
در گفتوگوی فراز با ناصر نوبری، آخرین سفیر ایران در شوروی بررسی شد:
هفتخوان خرید گوشیهای اپل در ایران